كمی قبل از وقت نهار، از روی باریكه ای از آب های سفید كه با فشار از میان یك جفت تخته سنگ بسیار بزرگ در جریان بود، عبور كردیم، سپس وارد یك تنگه عمیق و باریك شدیم كه از نظرها پنهان بود. پناهگاه ما با دیوارهای گرانیتی معلق، نور ضعیف و آب های گل و لای گرفته ورودی به آن و به رنگ یاقوت كبود (اگر رنگ یاقوت كبود به نوعی الكتریكی شده باشد)، هم سوراخی در تراس های تالاب آبی رنگ این منطقه ایجاد كرده بود و هم در خیال ما گویی مركز زمین را شكافته بود. اینجا یكی از جالب توجه ترین نقاطی بود كه، چه در روی رودخانه و چه در جاهای دیگر، در تمام زندگی خود دیده بودم.
آقای بِكِر به سمت بالای استخر رفت و گفت: “ماهی های خوبی اینجا زندگی می كنند، ماهی های رنگین كمانی”.
چند لحظه بعد، آقای بِكِر گفت: “به ته استخر نگاه كنید. یك قزل آلای دیگر هم در آنجا شنا می كند. یك قهوه ای بزرگ”.
من به دقت همه جا را نگاه كردم، اما تمام آنچه كه من دیدم یك كنده درخت بود كه در ته آب قرار داشت. سپس كنده به سطح آب آمد و یك حشره را شكار كرد و خورد. در حقیقت چیزی كه من دیده بودم، بزرگترین ماهی قزل آلایی بود كه در جهان واقعی و نه در اینستاگرام دیده بودم، به راحتی می توان گفت كه دو فوت درازا داشت، شاید هم كمی بلندتر. این دقیقاً لحظه ای بود كه من به خاطر آن به پاتاگونیا آمده بودم. در حال حاضر تمام آنچه باید انجام می دادم این بود كه آن نهنگ را به دام بیاندازم.
یك مقصد داستانی
پاتاگونیا یكی از پرطرفدارترین مقاصد گردشگری در جهان است، سرزمینی وسیع، دورافتاده و دارای حیات وحش با قله هایی مرتفع، رودخانه هایی خروشان و دشت ها و علفزارهایی سرسبز و وسیع و غنی از نظر فرهنگ گوچو. قدرت معروف این منطقه که بر روی تخیل مردم نسبت به آن تأثیر گذاشته است و در همه چیز منعكس می شود از نام تجاری ورزش های فضای باز چند میلیارد دلاری گرفته شده است كه این برند نشأت گرفته از شاهكار نویسنده معروف ادبیات، بروس چاتوین می باشد: یعنی كتاب “در پاتاگونیا”.
پاتاگونیا یكی از داستانی ترین مناطق ماهیگیری جهان نیز می باشد، مكانی كه هر ماهیگیری، ارزش آن را برای به واقعیت رساندن رویاهای خود درك می كند. جهانگردان علاقه مند به ماهیگیری می توانند در آب های این منطقه در تمام شرایط مختلف تردد نمایند، از رودخانه های فصلی و بزرگ گرفته تا دریاچه های عمیق نیلگون و تا نهرهای پرپیچ و خم بهاری باریك و آب هایی كه مملو از ماهی های متفاوت از نظر اندازه و تعداد هستند (از جمله هیولاهای واقعی؛ همان ماهی هایی كه بیش از 30 اینچ اندازه دارند و خیلی هم در انجا غریب نیستند) كه سخت بتوان مشابه آنها را در هیچ كجای دیگر پیدا كرد. تنوع حشرات هم زیاد بوده و به خاطر میزان خطرناك بودن این منطقه و سخت بودن رفت و آمد به آن، بخش های زیادی از آن همچنان توسعه نیافته است. حتی در همین عصر پرواز جت ها، این امكان وجود دارد كه به هنگام ماهیگیری ببینید كه كسی در منطقه حضور ندارد، یعنی در تنهایی محض غرق شده اید و هیچ نشانی از زندگی و تمدن نیز دیده نمی شود و ماهی های كمی هم كه در اینجا زیست می كنند، بسیار با ارزش هستند. مقایسه اینجا با غرب امریكا در 50 یا 100 سال گذشته خیلی هم غیردقیق نیست.
پاتاگونیا كه در امتداد آرژانتین و شیلی گسترده شده است، شرایط ماهیگیری در یك نواره آبی رنگ را در هر دو سوی مرز فراهم آورده است. انتخاب من ماهیگیری در سمت شیلی این رودخانه و در منطقه آیسِن نزدیك به شهر كویهایكیو بود. این منطقه به خاطر تركیب آن با رودخانه ها و دریاچه ها دارای شهرت است و عموماً نسبت به بخش های دیگر پاتاگونیا كمتر بادگیر است (چرا كه باد نقطه ضعفی برای یك ماهیگیر است). برنامه ریزی من برای سفرم ماه دسامبر یعنی نقطه شروع فصل تابستان در امریكای جنوبی بود، و بنابراین اتاقی را در مجموعه مجیك واترز پاتاگونیا كه یك مجموعه با خدمات كامل بود (از جمله راهنما) درست در بیرون از شهر كویهایكیو رزرو كردم.
سفری یك ساعته با خودرو از نزدیك ترین فرودگاه، در شهر بالماسدا به سمت اقامتگاه درست شبیه به یكی از قسمت های برنامه تلویزیونی “نِیچِر – طبیعت” بود. كوهستان آندز در دوردست و در میان ابرها دیده می شد، قله های آن پوشیده از برف بود و رودخانه هایی به شدت شفاف از میان دره های آن كه در تمام جهت ها گسترده بودند، جریان داشتند. واقعاً با دیدن طیف عجیب و غریبی از خانواده رنگ سبز در این منطقه، این امكان وجود دارد كه تصمیم بگیرید بقیه عمر خود را در اینجا بگذرانید. بر روی جاده گل و لای گرفته منتهی به اقامتگاه، در پشت گله ای از گاوها كه چوپان در حال هدایت آنها به سمت چراگاه بود، منتظر ماندیم. به گفته راننده اتوبوس، این همان “ترافیك سنگین پاتاگونیایی” بود كه با آن مواجه شده بودیم.
خود اقامتگاه، كه یك سازه دلوكس روستایی است، با استفاده از چوب درختان بومی لنگا و سنگ های رودخانه ای ساخته شده است، در یك منطقه گودال مانند سرسبز نهفته بوده و دارای دریاچه ای یخ زده مخصوص به خود است. مالك و مدیر آن ادواردو باروئتو، پسر یك معلم و ماهیگیر بومی، چند سال قبل در حال راهنمایی یك مشتری ثروتمند بر روی دریاچه بوده و همان موقع آن شخص از آقای باروئتو پرسیده است كه آیا علاقه ای به احداث یك اقامتگاه ماهیگیری در این منطقه دارد یا خیر. آقای باروئتو این مكان را از اول ساخته است و به تدریج سهم شریك خود را خریده و در حال حاضر با همكاری همسر خود خانم كانسوئلو بالبوا، كه در دوران تحصیل در مدرسه آشپزی با او آشنا شده است، آنجا را اداره می كند.
در طی فصل ماهیگیری این زن و شوهر در اقامتگاه و با فرزندان خود، مانوئلا 13 ساله و مارتین 10 ساله، سگهایشان به نام بلانكا و گوچیتو و یك گربه خانگی به نام رابی زندگی می كنند. وعده های غذایی بر روی یك میز بزرگ جمعی سِرو می شود، و خانواده و میهمانان آنها، كه تعداد آنها به 12 نفر می رسد، عموماً با هم غذای خود را صرف می كنند.
میهمانان می توانند به محض رسیدن به آنجا، ماهیگری خود را در دریاچه آغاز كنند، اما چون هنگام رسیدن ما در بعدازظهر روز اول سفر، هوا سرد و بارانی و بادی بود، به جای ماهیگیری از خوردن نوشیدنی ترش مزه پیسكو در مقابل شومینه و گپ زدن با آقای باروئتو در مورد جاهائی كه می توانیم در طول هفته پیش رو برای ماهیگیری به آنها مراجعه نماییم، لذت بردم. شام آن شب نوعی غذای باربیكیو و محلی شیلی به نام آسادو بود، كه گوشت آن از گوشت دنده گاو، استیك ریب آی، استیك گوشت پهلوی گاو، گوشت گرده خوك، پای مرغ و سس محلی بوده و همراه با سیب زمینی آب پز، سالاد ساده كاهو، گوجه فرنگی و فلفل زرد تولیدی در یك مزرعه در همان حوالی و همچنین بطری های مختلفی از انواع نوشیدنی های شیلیایی سِرو شد. دسر بعد از غذا، لكه نوادا نام داشت، كه یك خوراكی شیرین و كلاسیك شیلیایی شبیه به یك دسر فرانسوی به نام فلوتینگ آیلند (جزیره شناور) بود. تقریباً همه وعده های غذایی همانند وعده غذایی اول برای یك انسان شكمو كاملاً مناسب بود. هنوز ساعت به 10 نرسیده بود كه به خاطر خوردن آسادو به خوابی عمیق فرو رفتم.
ماهی ای كه از دستم فرار كرد
صبح روز بعد با طلوع خورشید و وزش باد بسیار ملایم، من و آقای باروئتو با خودرو به سمت رودخانه هومولز رفتیم، رودخانه ای كه به نام گونه ای از گوزن های محلی نامگذاری شده كه نماد عشق و علاقه شیلیایی ها به فضای باز می باشند، و در یك منطقه محافظت شده ملی از كشور واقع شده است. درست در نقطه ای زیر یك آبشار كوچك و تماشایی وارد رودخانه شدیم كه به نوعی یك آغاز بسیار فوق العاده و به یادماندنی برای من بود. در طول نیم ساعت پیشروی ما به سمت بالای رودخانه، اولین ماهی پاتاگونیایی خود را صید كردم و سپس آن را در آب رها نمودم، ماهی قزل آلایی به طول 18 اینچ. بر خلاف ماهی های قهوه ای امریكای شمالی، این نوع ماهی یك رنگ نعنایی متمایزی داشت كه به شكلی عالی با رنگ محیط اطراف آن متناسب گردیده بود. انطباق آن به مانند نوعی حقه سحرآمیز جهان طبیعی بسیار غیرعادی بود.
به مسیر خود ادامه دادیم و 20 ماهی دیگر را در طول آن روز صید كردیم، به طوری كه هر صید ما بیشتر از نیم ساعت به طول نمی انجامید. بیشتر اوقات با حشره ای به نام سوسك كانتاریا صید می كردیم، طعمه ای برای شبیه سازی یك حشره خاكی بزرگ بومی كه ماهی های شیلیایی از آن به خاطر كالری بالا و ارزش های پروتئینی كه دارد تغذیه می نمایند. فرصت صید ماهی توسط سوسك های كانتاریایی به خودی خود بسیاری از ماهیگیران را جذب شیلی می نماید. ماهی قزل آلا به شكل متجاوزانه مایل به حمله كردن به سمت حشرات هستند و به این طریق این شكارها برای آنها به شكلی ویژه جالب است.
در طول چهار روز بعدی سفرم، در هر نوع آبی كه امكان ماهیگیری بود، به صید ماهی پرداختم و نتایج قابل توجه و پایداری را نیز می گرفتم. پس از روز دوم، در رودخانه سیسون همراه با آقای بِكِر و آقای دِیل مشغول ماهیگیری شدیم و انواع متنوعی از قزل آلاهای قهوه ای و رنگین كمانی و یك قزل آلای رنگین كمانی 20 اینچی صید نمودیم. آن روز بیش از یك مرتبه، من و آقای دِیل همزمان “خم شدیم”، یعنی هر دو به شكل همزمان یك ماهی به قلابمان گیر كرد.
صبح روز سوم، من، آقای باروئتو و آقای دِیل در یك بخش پر ماهی از رودخانه پالوما مشغول ماهیگیری شدیم، سپس بعد از ظهر به دریاچه الیزالد عزیمت كردیم. اولین باری بود كه با استفاده از حشره به ماهیگیری در یك دریاچه می پرداختم. در دومین شانس خود، یك قزل آلای رنگین كمانی 20 اینچی صید كردم؛ دقایقی بعد، آقای باروئتو از من سبقت گرفته و یك ماهی قهوه ای 22 اینچی صید نمود. در روز چهارم، در بخشی دیگر از رودخانه سیسمسون، یك گروه قزل آلای رنگین كمانی را در یك حفره در زیر لبه بالا آمده آب پیدا كردیم. در 15 دقیقه، 5 تا از آنها را به دام انداختیم.
روز پنجم یكی از روزهای خاطره انگیز از سفرم بود كه در آن یك گروه از ما – یعنی من، دو میهمان دیگر، راهنماهای ما و یك كابوی به نام آلفردو مدینا كه املاك خانوادگی آنها در مجاورت بخشی از رودخانه موگوتس قرار دارد – با اسب به سمت باریكه ای از آبراه عزیمت كردیم. به آب زدن بر فراز اسب هایمان و اسب سواری در امتداد مسیری در كنار یك تخته سنگ 40 فوتی، به خودی خود یك ماجراجویی عالی بود. نهار آن روز ما، پیك نیكی در كنار رودخانه و متشكل از گوشت بره محلی بریان شده بر روی آتشی بود كه آقای مدینا آن را برپا نموده بود. پس از صرف غذا، نوشیدنی های اسكودوی یخی نوشیدیم، نوشیدنی معروف شیلیایی كه با قرارگیری در آب رودخانه، خنك شده بود.
بعد از آن در صبح روز ششم، من و آقای بِكِر بر روی رودخانه پالوما در حال تماشای ماهی های قهوه ای بزرگ بودیم. آقای بِكِر به من گفت: “ادامه بده. شكارش كن”.
اولین پرتاب من كوتاه بود، دومی خیلی دورتر و به سمت چپ افتاد. اما شانس سومی كه امتحان كردم، دقیقاً به هدف خورد و دیدم كه حشره من به سمت ماهی روانه شد.
آنچه بعدا دیدم بالا آمدن یك دهان و سپس جستن به سمت سوسك كانتاریایی بود. من قلاب را تكان دادم و احساس كردم كه موفق به صید آن شدم.
اگرچه در همان لحظه متوجه آن نشدم، اما آقای دِیل با گوشی تلفن در حال فیلم برداری از آن صحنه بود. در این فیلم صدای آقای بِكِر به گوش می رسد كه می گوید: “چه قهوه ای زیبایی!”. سپس به زحمت به سمت پایین صخره به سوی آب می رود تا از صید من فیلم واضحی بگیرد. قلاب من تقریباً تا نیمه خم شده است.
در بخشی از فیلم به آقای بِكِر می گویم كه: “نمی توانم زیر تخته سنگ آن را ببینم. به من بگو اگر … “.
ناگهان ماهی به سطح آب می آید، ولی تا فاصله 4 اینچی از طعمه. آنگاه قلاب من صاف می شود و من به طور غیر ارادی هفت كلمه از دهانم خارج می شود كه در تلویزیون نمی توان آنها را به زبان آورد (و یا در این مطلب قید كرد).
ماهی رفته بود
من آن ویدئو را بارها و بارها تماشا كردم، گویی داشتم فیلم زاپرودر را نگاه می كردم. شاید می بایست فشار بیشتری به ماهی وارد می كردم. و یا كمتر. شاید هم بایستی نوك قلابم را بیشتر بلند می كردم. و یا آن را پایین تر می بردم. یا شاید باید روی پای چپم بالا و پایین می پریدم. خلاصه این كه هیچوقت متوجه نشدم كه كجای كار مشكل داشت.
نهار خود را بر روی تخته سنگی خوردیم كه من می خواستم در آنجا مثبت عمل كرده و آن ماهی را صید نمایم. علی رغم از دست دادن آن ماهی قهوه ای، به خودم گفتم كه یك هفته ای را با ماهیگیری، خوردن غذاها و نوشیدنی های خوشمزه و همراهی با افراد دوست داشتنی خوش گذراندم. اما همچنان تیره بخت به نظر می رسیدم.
پس از صرف غذا، من و آقای بِكِر دوباره به كنار لبه تخته سنگ برگشتیم و به رودخانه نگاه كردیم. ماهی رنگین كمانی، یكی از دو ماهی كه در آنجا دیده بودیم، به همان نقطه قبلی برگشته بود. با یك بار امتحان كردن، آن را صید كردم و سپس رهایش نمودم. با تكان ناگهانی در دم، به اعماق آب های فیروزه ای بازگشت و پولك های زیبای آن از زیر نور درخشان خورشید پنهان گشت.
ماهیگیر موفقی بودن به شما كمك می كند تا خاطره ای شیرین و كوچك در ذهنتان باقی بماند.
به طور قابل ملاحظه ای احساس بهتری داشتم.
در صورتی كه می خواهید به اینجا سفری داشته باشید
مجموعه مجیك واترز پاتاگونیا، كاسیلا 122، شهر كویهایكیو، شیلی؛ وب سایت: magicwaterspatagonia.com؛ شش روز، پكیج های هفت شبی، غذا، اسكان و ماهیگیری، شروع قیمت ها از 5500 دلار.
چیمالف پاتاگونیا لاج، لاگو یلچو پورتو كاردناس، چایتن، شیلی؛ وب سایت: chimalfepatagonialodge.com؛ شش روز، پكیج های هفت شبی، غذا، اسكان و ماهیگیری، شروع قیمت ها از 5300 دلار.